ایرانیان

تارنمای فرهنگی خبری - تحلیل خبرها و نوشتارهای فرهنگی و اجتماعی - زرتشتیان خارج از ایران

۱۳۸۵ خرداد ۴, پنجشنبه

تقابل ایران و اسلام از دید خاور شناسان


ناسازگاری بنيادين اسلام با ناسيوناليسم


داريوش آشوری

داريوش آشوری انديشمند سرشناس ايرانی روز سه شنبه 23 مه در مدرسه مطالعات آفريقايی و آسيايی دانشگاه لندن ( SOAS) در باره پيوندها و تقابلهای اسلاميت و ايرانيت سخنرانی داشت.
اين سخنرانی که به دعوت بنياد ميراث ايران انجام شد آخرين گفتار از سلسله گفتارهايی بود که اين بنياد در آستانه مشروطه و برگزاری دو کنفرانس بزرگ مشروطه شناسی (در آکسفورد –ماه جولای آينده) و ايران شناسی ( در لندن – ماه اوت) سازمان داده است.
داريوش آشوری به طرح مساله ای پرداخت که از نگاه او بحران عميقی در ايران امروز ايجاد کرده است، يعنی کشاکش میان دو بخش از ذهنيت ايرانی، یکی ایمان اسلامی، و دیگر اتکا و افتخار به تاريخ باستانی ايران به عنوان هویت ناب ایرانی. يعنی آنچه که با ناسیونالیسم مدرن به میدان آمد و در دوران پادشاهی پهلوی به صورت رسمی و نیمه رسمی به ایدئولوژی دولت تبدیل شد.
این کشاکش ایدئولوژیک میان نهادهای دینی و نمایندگان آن و دولت و دستگاه آن در دوران اخیر تاریخ ایران از عوامل اساسی بحرانی بود که به انقلاب اسلامی انجامید.
ايرانيت ذات واحدی ندارد
آشوری نخست با نقد ذات باوری از مفهوم ايرانيت گفت که، ايرانیت، مانند تمامی مفهومهای مشابه آن در مورد تمامی ملتها، پدیده یکدست و ثابتی در طول تاريخ نبوده است که بتوان با اتکاء بدان از چیزی به نام "ذات جاودانه ایرانیت" سخن گفت.
وی سامانيان را آخرين نگهبانان خاطره فرهنگ کهن ايرانی توصيف کردو گفت اگر در اين دوره شاهنامه به وجود آمد و این حافظه قومی را ثبت کرد، اما در دوره های بعد می بينيم که داستانهای شاهنامه مورد طعن شاعران ديگر قرار می گيرد و به عنوان دروغ های بی بنياد انکار می شود و شاهنامه در دوران درازی به سطح ادبیات مردم پسند نزول می کند.
زبان و هويت ايرانی
با گردشی در تاريخ ايران و تطورات روابط ميان اسلام و انديشه و فرهنگ کهن ايرانی، آشوری نهايتا به اين نتيجه رسيد که هر چه از آغاز دوره اسلامی دورتر شده ايم آن ايرانيت نابی که روشنفکران صدساله اخير بر آن تکیه کرده اند کمرنگ و کمرنگ تر شده است.
به نظر داريوش آشوری، از ميان سه عنصر سازنده هويت ايرانی در دوران ساسانی، يعنی پادشاهی ایرانی نژاد، دین زرتشتي، و زبان ایرانی، تنها عنصر آخرين به حيات خود، ضمن درآميختن با زبان عربی، ادامه داد اما درغياب دو عنصر نخستين نمی توان ادعا کرد که ايرانيت به مفهومی که ناسیونالیسم مدرن با شور و شیدایی بسیار به آن می اندیشید، در دوره اسلامی وجود داشته يا از معنای یکپارچه و واحدی برخوردار بوده است.
به همين دليل است که شاهنامه به عنوان يک اثر زبانی و نگهدارنده آن خاطره قديم در دوره معاصر دوباره با معنا و نقش تازه ای مطرح می شود و در مرکز ناسيوناليسم ايرانی می نشيند. ناسيوناليسمی که خواه ناخواه با اسلام و فرهنگ عربی ميانه چندانی ندارد یا آن را با نفرت طرد می کند. چنانکه در ادبيات ناسيوناليستی دوره رضاشاه ديده می شود.
اسطوره دولت ملی
به عقيده آشوری، ناسیونالیسم مدرن در ایران، برخلاف اروپا، نتوانست اسطوره های مدرن خود از مفهوم های ملت و دولت و تاریخ را جانشین اسطوره های دینی کند، و در نتیجه قدرت بسیجگر توده ای اسطوره های دینی همچنان دست بالا را تا به امروز برای خود نگاه داشته است.
آشوری با نقد تاریخگزارانی که دوره صفوی را دوره دولت ملی ايران می دانند و يا شيعه را مذهبی ايرانی می شمارند، گفت آمدن صفويه گسست مهمی در تاریخ ايران ايجاد کرده است زيرا فرهنگ غالب اهل سنت را با زور به فرهنگ شيعه تبديل کرده است. خود شيعه هم هيچ چيز خاص ايرانی ندارد و، برخلاف گفته های خاورشناسان، عمده شمايل های شيعه غير ايرانی است و همین عنصر بود که سرانجام سبب شد به جای ناسیونالیسم ایرانی به نوعی انترناسیونالیسم اسلامی روی آورد.
نگرش اسلامی و گرايش ملی
به نظر آشوری، روشنفکری ناسیونالیستی با بازنویسی تاریخ به عنوان تاریخ افتخارات ملی، بسیاری ناهمخوانی ها و گسست ها را نادیده می گیرد، از جمله تمايزها و تضادهای متنی مانند شاهنامه را با متنی مانند مثنوی مولوی را و همه آنها را یکدست ميراث ايرانی و مایه افتخار ملی می شمارد. در حالی که نسبت اين دو متن و متن هايی از اين دست بیشتر نسبت گسست است تا پيوند.
در واقع اسلام و ناسيوناليسم، به گواهی تجربه دنیای اسلامی در کل و جمهوری اسلامی در ایران، سازگاری چندانی با هم ندارند. در حالی که تجربه های ملت های دارای دین های بومی و قومی، مثل ژاپنی ها و هندی ها و اسرائيلی ها، نشان می دهد که این گونه دينها به خوبی می توانند در خدمت ناسيوناليسم قرار گیرند.

۱۳۸۵ فروردین ۱۹, شنبه

آبادزردشت كجاست ؟

آيا مي‌دانيد آبادزردشت كجاست ؟
ني‌ريز شهري باستاني در خاور استان فارس مي‌باشد كه دومين شهر استان از نظر وسعت بوده و جمعيتي بيش از 120.000 نفر دارد . نام اين شهر در زمان هخامنشيان ( بنابر خشت‌ نبشته‌هاي تخت جمشيد ) نريه ايتيشيه بوده كه در زمان ساسانيان به نگريچ ( بر اساس سنگ نبشته‌هاي نقش رستم ) و پس از اسلام به ني‌ريز تغيير يافته است . در بخش جنوبي شهر ني‌ريز ، محله‌اي است به نام آبادزردشت . علت نامگذاري اين كوي كه يكي از بزرگترين محلات ني‌ريز است نامعلوم مي‌باشد .این کوی در گذشته 4 دروازه داشته است : دروازه‌ قلعه بالا، دروازه قلعه پایین، دروازه سر تخت و دروازه شیخ بهلول . افراد محلي و كهنسال مي‌گويند كه اين كوي محل حكومت زردشت شاه بوده است و دليل خود را وجود محلي به نام باغ تخت ذكر مي‌كنند كه هم‌اكنون در انتهاي محله واقع شده و در گذشته محل كاخ پادشاهي زردشت شاه بوده است . البته چون در طول تاريخ پادشاهي به نام زرتشت وجود نداشته است ،اين احتمال وجود دارد كه محله ياد شده را حضرت زرتشت (ع) پيامبر باستاني ايران ساخته و يا دستور ساخت آن را داده باشد . در دامنه كوه بلند قبله ( برفدان ) كه در حاشيه جنوبي شهر قرار دارد ، يك رشته كاريز وجود دارد كه به قنات آب‌زردشت معروف است و محل مظهر آن آسياب آبادزردشت ( آب‌زردشت ) ناميده مي‌شود كه نام خود را از آسيابي به نام آب‌زردشت ( كه‌ اكنون وجود ندارد ) وام گرفته است . در سالهاي اخير شهردار ني‌ريز ( آقاي رمضان اميني ) نسبت به بازسازي محوطه پیرامون نهر آب آبادزردشت اقدام نموده و تفرجگاهي به نام آبادزردشت در آن منطقه ساخته است . مسجدي هم در كنار اين نهرآب وجود دارد كه تا پيش از نامگذاري جديد ( مسجد امام علي ‹ع› ) به نام مسجد آب‌زردشت خوانده مي‌شد . لازم به يادآوري است كه نام بلوار اصلي كوي آبادزردشت ، به نام شهيد جمشيد زردشت مي‌باشد كه چهره معروف اين شهيد همراه با فرزند خردسالش در سراسر ايران مشهور مي‌باشد . در دوران جنگ 8 ساله ، 11 شهيد از نیریز با نام خانوادگي زردشت جان خود را فدای میهن نمودند: ( جمشيد ، فرهنگ ، محمدحسن ، قاسم ، بهرام ، حسن و … ) جالب است بدانيد كه هم‌اكنون بيش از 2200 نفر از شهروندان ني‌ريزي داراي نام خانوادگي زردشت مي‌باشند كه به نوعي وابستگي آنها را به اين كوي نشان مي‌دهد . البته آنها همگي مسلمان هستند . علاوه بر اين حدود 600 نفر در گذشته نام خانوادگي زردشت را داشته‌اند كه اكنون آن را تغيير داده‌اند . در ابتداي محله ، مسجدي قديمي ( با تاريخ بازسازي 360 هجري ) وجود دارد به نام مسجد جامع ( جمعه ) كه طرح ساختماني آن ساساني بوده ( در ايران تنها 2 مسجد با طاق ساساني وجود دارد : در ني‌ريز و دامغان ) كه بايستي در اصل آتشكده بوده باشد . در اين مسجد سروي با قدمت بيش از 1500 سال سر به آسمان كشيده است . در چند سال گذشته به هنگام حفاري در جلو مسجد چند كوزه پر از سكه‌هاي زرين باستاني يافت شد كه خود تأييدي ديگر بر قدمت اين كوي مي‌باشد . متأسفانه در سالهاي اخير نام اين محله باستاني را به كوي سجاد تغيير داده‌اند كه البته در افواه عمومي هنوز به نام آبادزردشت خوانده مي‌شود و شهرك جديدي هم كه در جنوب آن ساخته شده است را مردم شهرك آب‌زردشت ( با نام جديد شهرك رجايي ) مي‌خوانند . از پژوهشگران گرامي انتظار مي‌رود كه در اين مورد تحقيقات باستاني ، تاريخي و زبان‌شناسي بيشتري را انجام دهند تا راز اين نامگذاري آشكار گردد .
برگرفته از سایت امرداد

۱۳۸۵ فروردین ۱۶, چهارشنبه

درگذشت پروفسور مری بویس


درگذشت پروفسور مری بویس

با کمال تأسف باخبر شدیم که محقق مردم شناس انگلیسی خانم مری بویس در روز سه شنبه 15 فروردین ماه در بیمارستان درگذشت.
پروفسور مری بویس که سال ها در باره زرتشتیان و ایرانیان تحقیقات دامنه داری را انجام داده بود ریاست بخش "مطالعات دینی" دانشگاه "لندن" را به عهده داشت.
روانشاد مری بویس در طول زندگی خود کتاب های فراوانی را به رشته تحریر درآورد و از آن جمله است کتاب مشهور تاریخ زرتشتیان که به تازگی نیز تجدید چاپ شد و همراه با تغییراتی در ایران منتشر شد.
پروفسور بویس در تمام مدت تدریس خود در دانشگاه لندن کمک های خود را به محققانی که در این رشته فعالیت می کردند دریغ نکرد.وی در سال های آخر عمر و با وجود بیماری سخت از نوشتن دست بر نداشت و همچنان به عنوان پژوهنده ای خستگی ناپذیر به کار سخت خود تا آخرین لحظه ادامه داد.
وی دوست خردورز جامعه زرتشتیان بود. به کوشش وی کرسی زرتشتی شناسی در دانشگاه لندن ایجاد شد.
موبد مهربان زرتشتی که کمک های زیادی برای این کرسی در دانشگاه لندن اهداء نموده است درگذشت این بانوی خردمند را ضایعه تأسف باری برای جامعه زرتشتیان نامیده و در پیامی که به خاطر درگذشت پروفسور بویس صادر کرده است ، آمده:
بویس دانشمندی مشخص و برجسته بود که در عصر حاضر دوست دار دین ما و جامعه ما بود. آشنایی با این چهره برجسته که دین زرتشتی را در دانشگاه لندن تدریس می کرد افتخار بزرگی برای من و روانشاد برادرم موبد فریدون زرتشتی بود.او تمام زندگی خود را وقف شناخت و مطالعه درباره دین زرتشتی کرد.
دراین مدت وی فلسفه قوی اشو زرتشت و پیام او را در محیط های علمی مشخص کرد.
کار وی به عنوان مورخ و محقق ایران باستان برای همیشه باعث افتخار خواهد بود.
روانش شاد و بهشت برین جایگاهش باد

پروفسور بویس وصیت کرده که مراسم خاکسپاریش به صورت خانوادگی برگزار شود.

۱۳۸۵ فروردین ۹, چهارشنبه

چهارشنبه سوری، ارث پدری؟


چهارشنبه سوری ؛ ارث پدری ؟

چهارشنبه سوری را همه ارث زرتشتیان می دانند اما خود زرتشتیان از این که به چنین چیزی منتسب باشند، به شدت پرهیز می کنند . شاید همین دو سه جمله موبد خورشیدیان در جمع زرتشتیانی که شب چهارشنبه امسال که برابر بود با پانزدهم مارس دور هم آمده بودند کافی بود که همه به درستی بدانند این جشنواره اگرچه ریشه در تاریخ پرافتخار ایران دارد اما به هیچ عنوان نمی تواند برخاسته از سنت ها و باورهای زرتشتیان باشد.زرتشتیانی که آمده بودند تا زردی و خستگی یک سال طولانی را به آتش بسپرند و در عوض سرخی اش را از آن خود کنند، آن شب از موبد خود شنیدند که می گفت:" دو دلیل بزرگ وجود دارد که نشان می دهد این مراسم، نسبتی با آیین ها و باورهای زرتشتیان ندارد. یکی اینکه اساساّ زرتشتیان چیزی به نام هفته نداشته اند و ندارند و حتا امروز هم هنوز به جای هفته و تقسیم ماه به چهار بخش ، برای هر روز نامی برگزیده و در حقیقت ماه را به سی بخش تقسیم کرده اند . پس به طور کلی لفظ و کلمه چهارشنبه هیچ تناسبی با سنت های دیرینه زرتشتی نمی تواند پیدا کند.دوم آنکه همانطور که می دانیم رسم زیبای چهارشنبه سوری را در غروب سه شنبه برگزار می کنند و به آن چهارشنبه سوری می گویند."در اینجا موبد نگاهی به جمعیت کرد و پرسید:"می دانید چرا؟"یکی از جوانان دستش را بالا کرد و بعد از گرفتن اجازه گفت: "موبد ، من فکر می کنم به این خاطر است که شب ها، نور آتش بیشتر می درخشد و مشخص تر است."لبخندی بر لبان موبد ظاهر شد و گفت : منظورم این بود که به من بگویید چرا نام آن را چهارشنبه سوری گذاشته اند اما در حقیقت در شب سه شنبه برگزار می شود. و هنگامی که کسی پاسخی نداد ، موبد خود به سخن ادامه داد و چنین گفت:"از زمان های بسیار قدیم از آنجاییکه دانشمندان و پژوهشگران بسیاری در در دانشگاه ها و مدارس ایران تحصیل می کردند . سطح دانش در ایران از کشورهای دیگر بالاتر بود. ایرانیان با استفاده از همین دانشمندان و با بهره وری از دانش ستاره شناسی موفق شدند که از همان زمان های بسیار قدیم وقت و زمان را به صورت بسیار دقیقی به کمک دانش ستاره شناسی ثبت کنند. این تقسیم بندی امروزه به سال خورشیدی معروف شده است.اما ...."دختر کوچولویی که کنار مادرش ایستاده بود خنده کنان پرید وسط حرف موبد و پرسید مگه نگه داشتن وقت نیاز به ستاره شناسی دارد ؟موبد که تحت تأثیر سادگی دختربچه قرار گرفته بود لبخند پدرانه ای کرد و دست مهر آمیزی بر سر دختر کوچک کشید و پاسخ داد :" آری ، دخترم . به کمک علم ستاره شناسی می توان سرعت حرکت زمین به دور خورشید را اندازه گرفت و آن را یک سال خورشیدی نامید . چون سرعت گردش زمین به دور خورشید ثابت است این مقدار همیشه بدون تغییر باقی خواهد ماند و هیچگاه دستخوش تغییر نخواهد شد اما اقوام دیگر که عموما اقوام سامی هستند چون به آن حد از دانش ستاره شناسی نرسیده بودند ، به جای آن، حرکت ظاهری ماه را دنبال کردند و سال را بر اساس حرکت ماه به دور زمین تقسیم کردند . به اینصورت سال قمری بوجود آمد.امروزه در اغلب کشورها و نیزایران، سال را به روش خورشیدی می سنجند ، اما در کشورهای عربی سال را بر اساس گردش ماه به دور زمین اندازه گیری می کنند که بیشتر مواقع اشتباه است و بدتر آنکه به خاطر تغیبراتی که در خط مداری ماه پیش می آید ،همواره در حال تغییر نیز هست."به اینجا که رسید مردم یکی یکی داشتند از دور موبد پراکنده می شدند . آنشب نیامده بودند که به این حرف ها گوش بدهند . حوصله شان واقعا سر رفته بود . مخصوصا اینکه نمی دانستند همه این حرف ها چه ربطی به این دارد که چهارشنبه سوری متعلق به زرتشتیان است یا خیر؟موبد خورشیدیان که به خوبی مردم را می شناخت و با احساسات آنها آشنایی کامل داشت ناگهان گفت: خوب امشب که ماه در بیاید آغاز روز است برای اعرابی که روز و شبشان را با نور ماه می سنجند. به همین خاطر به این رسم هم چهارشنبه سوری نام دادند . چرا؟ چون خیال می کردند همه مردم دنیا با ماه و قمر کار می کنند. غافل از اینکه اینکه ایرانیان با خورشید سروکار دارند و طلوع خورشید را آغاز روز می دانند.از این جا می فهمیم که حتی زمان برگزاری این رسم هم چیزی است که با دانش اعراب بادیه بیشتر سازش و همخوانی دارد تا با سال خورشیدی و نظم استوار و پابرجای منظومه خورشیدی.سخن که به اینجا رسیده بود آن جمع کوچک خوشحال از آن بود که نکته تازه ای یاد گرفته اما جالب آن بود که همه می خواستند هرچه زودتر آیینی را برگزار کند که حالا دیگر اطمینان داشت ربطی به باورهایشان ندارد. شاید این گونه بیشتر به دلشان می چسبید .به همین خاطر همه یکصدا گفتند حالا وقتش هست که برویم ، آتش درست کنیم و از رویش بپریم.چند دقیقه بعد سه گُله آتش در محوطه باز درب مهر شهر سن حوزه روشن بود. زرتشتیان زیادی از کوچک و بزرگ که از هر سوی آمده بودند و دور شعله های آتش حلقه زده بودند ، یکی یکی و گاه پشت سر هم از روی آتش می پریدند و در دل می خواندند:زردی من از( آن) تو ، سرخی تو از(آن) من

۱۳۸۴ اسفند ۲۷, شنبه

با شما هستم هموندان محترم جامعه خوشنام زرتشتی


دشت پاسارگاد به زیر آب می رود
کیوان هور

خبر بسیار کوتاه بود . اما انگار آنقدر عجیب بود که وقتی می شنیدی اصلا باورت نمی شد . مگر می شود ؟ به همین آسانی پاسارگاد مقبره بنیانگذار حقوق بشر در جهان ، پادشاه بزرگ امپراتوری با شکوه ایران ، پیامبر تورات و پایه گذار نظم کهن جهان ،کورش کبیر با آبگیری یک سد به زیر آب برود و برای همیشه از چشمها پنهان شود؟ مگر می شود متولیان میراث فرهنگی کشور به همین راحتی یکی از غرورآمیز ترین بناهای تاریخی شان و بزرگترین مجموعه باسانشناسی کشور و بخشی از هویت ایرانیشان ر به دست خود غرق کنند ؟ نه! خبر دروغ است .
چند دقیق بعد اما پیام کوتاهی از طریق تلفن همراهم به دستم می رسد . مضمون پیام این است : به یاری پاسارگاد بشتابیم ! کم کم دارد حالم به هم می خورد . نه از آلودگی همیشگی هوای تهران .از ولنگاری اوضاع فرهنگی ایران. از اینکه باید خبری را باور کنم که تمام وجودم را می لرزاند . دست به کار می شوم . چند ایمیل به شبکه های فارسی زبان خارج از کشور و زل زدن به نمایشگر کامپیوتر و مدام کلیک کردن روی نام این سایت و آن پایگاه آگاهی رسانی برای به دست آوردن واپسین اخبار.
حسین مرعشی رییس میراث فرهنگی کشور گفته است که ما نمی توانیم پشرفت امروز و فردای کشور را فدای میراث فرهنکی بکنیم. ای یعنی اینکه بگذارید تا پاسارگاد زیر آب رود تا سدی که احتمالا تا چنذ سال آینده به قول معروف گند بد ساختنش در خواهد آمد را آبگیری کنند . بگذارید تا تاریخمان ، هویتمان و غرورمان غرقه شود در دریای جهل ایرانی امروزی تا کارهایمان سرمشقی شود برای فرزندانمان تا آنان بدانند پدرانشان با خود چه کرده اند ؟
وقتی از بالاترین مسئول میراث فرهنگی کشور این سخن را بشنوی دیگر از دیگران چه انتظاری داری ؟ به فکر فرو می روم . به راستی ما چه کرده ایم؟ آن هنگام که میدان نقش جهان داشت باز هم به دلیل نادانی عده ای سودجو از زمره میراث جهانی خط می خورد ما چقدر اعتراض کردیم ؟ وقتی که سوداگران تاریخ داشتند آثار باستانی جیرفت را غارت می کردند ما کجا بودیم؟ چقدر فریاد زدیم ؟ آیا اگر آن موقع کاری می کردیم امروز جرات این کار بود ؟ نمی دانم . تنها این را می دانم که در این وانفسای جهالت ما دو دستی چسبیده ایم به اینکه چرا جوانانمان مهاجرت می کنند ؟ مدام به این فکر می کنیم که مبادا در جایی به ایین ما توهین کنند و آنوقت است که فریاد واویلای ما گوش فلک را کر خواهد کرد .
با شما هستم هموندان محترم جامعه خوشنام زرتشتی ! با شما هستم که ادعای ایرانی بودنتان و صاحبخانه بودنتان تمام گوشه و کنار جامعه کوچکتان را پر کرده است و دریغ از سر سوزنی از این ادعا اگر از جامعه کوچک زرتشتی بیرون رفته باشد . با شما هستم هموندان ارجمند انجمن زرتشتیان تهران که مدام و پشت سر هم نشست غیرعلنی می گذارید و تندتند درباره فلان زمین و فلان خانه صحبت می کنید ! مقبره کورشتان را دارند غرق می کنند . شما کجایید ؟ با شما هستم نماینده برگزیده جامعه خوشنام زرتشتی در مجلس هفتم . فرهنگی را که ادعایش را دارید دارند می شویند و می برند . شما کجایید ؟
افسوس که می دانم این فریادها به جایی نخواهد رسید . افسوس ...

۱۳۸۴ اسفند ۲۵, پنجشنبه


اینسلر و پیام زرتشت

دوشنبه چهاردهم مارس سال 2006 به دعوت گروه تاریخ دانشگاه استنفرد پروفسور اینسلر از دانشگاه یل در سالن شماره 2 این دانشگاه سخنرانی داشت.
این دعوت که با برنامه ریزی دکتر میلانی استاد تاریخ این دانشگاه به عمل آمده بود با حضور جمع زیادی از دوستداران فرهنگ و تاریخ ایران بویژه زرتشتیان توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد.
اگرچه هیچ خبرنگاری در سالن حضور نداشت تا اخبار این سخنرانی را به گوش همه برساند اما موضوع سخنرانی خود آنقدر تازه و بکر بود که به زودی همه جا از آن صحبت خواهد شد.
آقای دکتر اینسلر در این سخنرانی گفت:
مشخص ترین تفائت فلسفه زرتشت در مقایسه با ادیان دیگر پافشاری وی بر فعالیت و کار و پرهیز از تنبلی و کاهلی است.
اینسلر در پاسخ به یکی از باشندگان که در باره حرف های عجیب وندیداد سوال می کرد گفت: چرا از نکته ای خوب حرف نزنیم و حرف های نازیبا را فراموش نکنیم.
وی منظورش به آن بود که یا اندیشه روشن تر باید به موضوعات نگاه کرد تا همه چیز را زیباتر و با معنی تر دید. اندیشه ای که معنای ظاهری را می بیند و از معنای باطنی الفاظ اوستایی باز می ماند را باید اینگونه پاسخ داد.

همسر نخست‌وزير بلغارستان، نوروز ايران را به تصوير مي‌كشد

همسر نخست وزير بلغارستان و پنج خبرنگار ديگر براي تهيه گزارش از نوروز به ايران سفر مي‌كنند.
«النا نيكلا يون چووا» به همراه نخست وزير بلغارستان
تهران_ ميراث‌خبر:
بازار گردشگري_ همسر نخست وزير بلغارستان و پنج خبرنگار ديگر براي تهيه گزارش از نوروز به ايران سفر مي‌كنند.
«النا نيكلا يون چووا» كه خبرنگار و تهيه‌كننده برنامه در تلويزيون ملي بلغارستان است، به همراه يك فيلمبردار نوروز 85 به ايران سفر مي‌كند تا از مراسم باستاني ايرانيها گزارش تهيه كند.
به گفته رئيس اداره امور خبرنگاران و دفاتر رسانه‌هاي خارجي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، «چووا» در سفر 10 روزه خود قرار است با رئيس جمهور ايران نيز ديدار و گفت‌و‌گو كند.
«عليرضا شيروي» از سفر عكاس ژاپني، كازويوشي نوماچي نيز به ايران خبر داد و گفت: «اين عكاس كه پس از گرويدن به اسلام به «علي نوماچي» تغيير نام داده است، سال گذشته به مشهد سفر كرده بود و عكسهاي زيبايي گرفته بود.»
نوماچي به خاطر عكسهايي كه از مراسم حج و شهرهاي مكه و مدينه انداخته است، در جامعه جهاني عكاسي شناخته شده است.
يكي ديگر از خبرنگاراني كه براي تهيه گزارش از نوروز به ايران مي‌آيد، «مايكل اسلك‌من» خبرنگار روزنامه نيويورك تايمز است. دو خبرنگار نيز از كشور روسيه براي نوروز به ايران سفر مي‌كنند.
به گفته شيروي، هنوز مسير بازديد اين خبرنگاران و شهرهايي كه در سفر خود به ايران مي‌بينند، مشخص نيست.
وي افزود: «در حالت معمول تعداد خبرنگاراني كه براي تعطيلات نوروز به ايران مي‌آيند، حدود 6 نفر هستند، اما همزماني جنگ عراق با تعطيلات نوروز ايران سبب شده بود تا در سال 82 تعداد زيادي از خبرنگارن خارجي در ايران حضور داشته باشند.»